خانواده بزرگ
Apr 17, 2020 ·
14m 40s
![خانواده بزرگ](https://d3wo5wojvuv7l.cloudfront.net/t_square_limited_480/images.spreaker.com/original/7c7e501ce873c3f70b524af5cae4bd40.jpg)
Download and listen anywhere
Download your favorite episodes and enjoy them, wherever you are! Sign up or log in now to access offline listening.
Description
مادر
بهیاد مادری که بیتاب و بیدریغ به کمک پرستوهای خونینبال آزادی در بیمارستانها شتافت
و از چنگال مزدوران نجاتشان داد و بینام و بینشان جاودانه شد.
بهعلت ملاحظات امنیتی نام مادر را نمیآوریم.
به جستجوی تو،
بر درگاه کوه میگریم،
در آستانه دریا و علف...
در آن صبح روشن به شوق دیدارت آمده بودم تا پسرت را ببینی، آستانت را ببوسم شرط ادب به جا آورم و باز هم از چشمه زلال عاطفه سرشارت بنوشم.
تمام خیابانهای اصفهان را زیرورو کردم و بالاخر رسیدم. وه که به خانه خوشبختی رسیده بودم. مرا دیدی و با لبخندی تمام آرامش جهان را به من برگرداندی؛ شادی در چهرهات موج میزد. رضایت و شادیت قلبم را میفشرد. ساعتی یا بیشتر در کنار سفره صبحانه نفهمیدم چطور گذشت و باید میرفتم. چیزی که نه تو میخواستی و نه من. وداع سخت بود جان من بودی و از جانان نشانی داشتی. نمیخواستم جدا شوم. میخواستم بمانم یا ترا با خودم ببرم. اما کجا؟!...
بدرقهام میکردی که بانویی از سرکوچه وارد شد. اشاره به من کردی و با لبخند صدایش زدی: «پسرم! پسرم! برادرت!»....
بهیاد مادری که بیتاب و بیدریغ به کمک پرستوهای خونینبال آزادی در بیمارستانها شتافت
و از چنگال مزدوران نجاتشان داد و بینام و بینشان جاودانه شد.
بهعلت ملاحظات امنیتی نام مادر را نمیآوریم.
به جستجوی تو،
بر درگاه کوه میگریم،
در آستانه دریا و علف...
در آن صبح روشن به شوق دیدارت آمده بودم تا پسرت را ببینی، آستانت را ببوسم شرط ادب به جا آورم و باز هم از چشمه زلال عاطفه سرشارت بنوشم.
تمام خیابانهای اصفهان را زیرورو کردم و بالاخر رسیدم. وه که به خانه خوشبختی رسیده بودم. مرا دیدی و با لبخندی تمام آرامش جهان را به من برگرداندی؛ شادی در چهرهات موج میزد. رضایت و شادیت قلبم را میفشرد. ساعتی یا بیشتر در کنار سفره صبحانه نفهمیدم چطور گذشت و باید میرفتم. چیزی که نه تو میخواستی و نه من. وداع سخت بود جان من بودی و از جانان نشانی داشتی. نمیخواستم جدا شوم. میخواستم بمانم یا ترا با خودم ببرم. اما کجا؟!...
بدرقهام میکردی که بانویی از سرکوچه وارد شد. اشاره به من کردی و با لبخند صدایش زدی: «پسرم! پسرم! برادرت!»....
Information
Author | Radio Mojahed - رادیو مجاهد |
Organization | Radio Mojahed - رادیو مجاهد |
Website | - |
Tags |
Copyright 2024 - Spreaker Inc. an iHeartMedia Company