با یاد مجاهد سربهدار مهشید رزاقی
Sep 13, 2021 ·
9m 17s
Sign up for free
Listen to this episode and many more. Enjoy the best podcasts on Spreaker!
Download and listen anywhere
Download your favorite episodes and enjoy them, wherever you are! Sign up or log in now to access offline listening.
Description
با یاد مجاهد سربدار مهشيد رزاقي عضو تيم ملي فوتبال اميد ايران و باشگاه هما که در مرداد ۶۷ بر طناب دار بوسه زد
مهشيدرزاقي معروف به حسین ، عضو تيم ملي فوتبال اميد ايران و باشگاه هما، در سال ۱۳۳۳ در خیابان مقصودبک شميران چشم به جهان گشود. در محله شون همه به اون احترام ميذاشتن و متانت و وقار او زبانزد همه بود.
-مهشيد خيلي زود پا به توپ شد و به دنبال گوي جادويي رفت، اما هيچ گاه خصوصيات برجسته
خود رو از دست نداد.كم كم سري ميون سرا در آورد و به باشگاه هما رفت. همتاي گرانقدرش
مجاهد شهید حبيب خبيري کاپیتان تیم ملی فوتبال ایران نيز در او نجا توپ مي زد.
-موج انقلاب سال ۵۷ كه اومد، مهشيد رو با خود برد. ظلم و ستم رژيم شاه و مشاهده بدبختيهاي ميليونها تن از هموطنانش اونو بيش از پيش برانگيخت.در ابتدای پیروزی انقلاب ضدسلطنتی، مدتي مسئول آموزش كميته سعدآباد بود، اما با چنگ انداختن حزب اللهي ها روي اين نهاد، به ماهيت خميني پي برد و به صفوف مجاهدين خلق پيوست. او و برادرانش، كه بسيار مورد علاقه مردم شميران بودند، خدمات ارزنده يي براي آنها انجام دادن، به همين دليل مورد خشم و كينه چماقداران خمینی قرار گرفتند.
-مهشيد رزاقي در سال ۱۳۵۹ دستگير شد و به زير شكنجه رفت، اما از دادن اسم خودهم خودداري كرد. چند سال بعد، برای به ندامت کشوندن این مجاهد استوار، پس از پایان محکومیتش به او گفتند تنها زمانی آزاد میشی که در مسجد میدون تجریش، سازمان مجاهدین را محکوم کنی.
در زندان گوهردشت، او مسئول ورزش جمعي بود اين كار اون در روحيه زندانيای سياسي بسيار موثر بود، به طوري كه هركس در آن شركت مي كرد رژيم اونو به عنوان زنداني مقاوم زير فشار قرار مي داد. به همين دليل خيلي زود برنامه ورزشش رو تعطيل كردن و اونو روانه زندان قزل حصار کردن. از اون جا هم مهشيد را به قبرهاي قزل حصار بردند، جايي كه به اون «قيامت» مي گفتن و به قول خودشون مي خواستن فشار شب اول قبر رو به زندانيا وارد کنن و اونها رو به ندامت بکشونن.
- با اين كه مدت محكوميت مهشيد رزاقي ۳سال بيشتر نبود، اونو ۸ سال نگه داشتن و سرانجام در روز ۸مرداد۶۷، در جریان قتلعام مجاهدین ، در زندان گوهردشت كرج آماج گلوله هاي ناجوانمردانه دژخیمان قرار گرفت و قامت بلند و استوارش بر خاك افتاد. برادر كوچكترش احمد هم كه از فوتباليستهاي خوب شميران بود، در اوین اعدام شد.
پدرش که بیتاب و بیقرار حسین بود به اعتبار این که حکمش تموم شده و میاد، روزها و لحظهها رو با امید و انتظار شمارش میکرد. خانواده مجاهد شهید مهشید رزاقی بهدلیل شدت دلبستگی پدر به وی، مرگشو مدتها از نظر پدر کتمان کردن و مراسم عزاداریشو بدون حضور پدر برگزار کردن. هر روز هم با صحنهیی ساختگی و طرحی جدید از روحیات حسین و سفارشاتش در ملاقات برای پدر گفتند. ۴ سال بعد از ماجرای قتلعام، وقتی پدر فهمید حسین رو کشتهاند و دیگه نمیاد، سکته کرد و در دم جان باخت.
داستان رنج پدر مهشيد رزاقي
ليك بشنو از پدر، كز اين غمان
سالها ميدوخت بر در ديدگان
تا كه مهشيدش رها گردد ز بند
بيند او آزادي آن دلپسند
چار سال از قتل او بد بيخبر
بر در زندان شيخان در به در
عاقبت چون آن شهادت را شنيد
ناگهان از غصه جان از وي رهيد
مرگ فرزندش بر او سنگين نشست
از غم فرزند سرتاپا شكست
شعر ميگفت آن پدر يك روزگار
گاهگاهي پيش هر كس بود يار
بيتي از وي يادگاري ماندهبود
هم به جمع دوستانش خواندهبود
ك»آنكه نامش تا قيامت باقي است
شاعر قرن اتم رزاقي است»
اين زمان هم نام او باقي شده
نام او رسواگر طاغي شده
قصهها هست از پدرها بيشمار
هم ز مادرها حكايت رنجبار
كز غم و اندوه فرزند شهيد
جان ز جسم خستهي ايشان پريد
خيز و در هر شهر و هر وادي بگرد
بشنو از هر خاندان صد شرح درد
اين قلم ياراي گفتن چون كند؟
در قلم جاي مركب خون كند!!؟
صدهزاران برگ سرخ آيد پديد
برگها پر گردد از خون شهيد
شايد اين گلهاي سرخ دشتها
وين شقايها گه گلگشت ها
برگهاي ياد آن دلدارهاست
بر دل هر يك نگر! پرچم بپاست
مهشيدرزاقي معروف به حسین ، عضو تيم ملي فوتبال اميد ايران و باشگاه هما، در سال ۱۳۳۳ در خیابان مقصودبک شميران چشم به جهان گشود. در محله شون همه به اون احترام ميذاشتن و متانت و وقار او زبانزد همه بود.
-مهشيد خيلي زود پا به توپ شد و به دنبال گوي جادويي رفت، اما هيچ گاه خصوصيات برجسته
خود رو از دست نداد.كم كم سري ميون سرا در آورد و به باشگاه هما رفت. همتاي گرانقدرش
مجاهد شهید حبيب خبيري کاپیتان تیم ملی فوتبال ایران نيز در او نجا توپ مي زد.
-موج انقلاب سال ۵۷ كه اومد، مهشيد رو با خود برد. ظلم و ستم رژيم شاه و مشاهده بدبختيهاي ميليونها تن از هموطنانش اونو بيش از پيش برانگيخت.در ابتدای پیروزی انقلاب ضدسلطنتی، مدتي مسئول آموزش كميته سعدآباد بود، اما با چنگ انداختن حزب اللهي ها روي اين نهاد، به ماهيت خميني پي برد و به صفوف مجاهدين خلق پيوست. او و برادرانش، كه بسيار مورد علاقه مردم شميران بودند، خدمات ارزنده يي براي آنها انجام دادن، به همين دليل مورد خشم و كينه چماقداران خمینی قرار گرفتند.
-مهشيد رزاقي در سال ۱۳۵۹ دستگير شد و به زير شكنجه رفت، اما از دادن اسم خودهم خودداري كرد. چند سال بعد، برای به ندامت کشوندن این مجاهد استوار، پس از پایان محکومیتش به او گفتند تنها زمانی آزاد میشی که در مسجد میدون تجریش، سازمان مجاهدین را محکوم کنی.
در زندان گوهردشت، او مسئول ورزش جمعي بود اين كار اون در روحيه زندانيای سياسي بسيار موثر بود، به طوري كه هركس در آن شركت مي كرد رژيم اونو به عنوان زنداني مقاوم زير فشار قرار مي داد. به همين دليل خيلي زود برنامه ورزشش رو تعطيل كردن و اونو روانه زندان قزل حصار کردن. از اون جا هم مهشيد را به قبرهاي قزل حصار بردند، جايي كه به اون «قيامت» مي گفتن و به قول خودشون مي خواستن فشار شب اول قبر رو به زندانيا وارد کنن و اونها رو به ندامت بکشونن.
- با اين كه مدت محكوميت مهشيد رزاقي ۳سال بيشتر نبود، اونو ۸ سال نگه داشتن و سرانجام در روز ۸مرداد۶۷، در جریان قتلعام مجاهدین ، در زندان گوهردشت كرج آماج گلوله هاي ناجوانمردانه دژخیمان قرار گرفت و قامت بلند و استوارش بر خاك افتاد. برادر كوچكترش احمد هم كه از فوتباليستهاي خوب شميران بود، در اوین اعدام شد.
پدرش که بیتاب و بیقرار حسین بود به اعتبار این که حکمش تموم شده و میاد، روزها و لحظهها رو با امید و انتظار شمارش میکرد. خانواده مجاهد شهید مهشید رزاقی بهدلیل شدت دلبستگی پدر به وی، مرگشو مدتها از نظر پدر کتمان کردن و مراسم عزاداریشو بدون حضور پدر برگزار کردن. هر روز هم با صحنهیی ساختگی و طرحی جدید از روحیات حسین و سفارشاتش در ملاقات برای پدر گفتند. ۴ سال بعد از ماجرای قتلعام، وقتی پدر فهمید حسین رو کشتهاند و دیگه نمیاد، سکته کرد و در دم جان باخت.
داستان رنج پدر مهشيد رزاقي
ليك بشنو از پدر، كز اين غمان
سالها ميدوخت بر در ديدگان
تا كه مهشيدش رها گردد ز بند
بيند او آزادي آن دلپسند
چار سال از قتل او بد بيخبر
بر در زندان شيخان در به در
عاقبت چون آن شهادت را شنيد
ناگهان از غصه جان از وي رهيد
مرگ فرزندش بر او سنگين نشست
از غم فرزند سرتاپا شكست
شعر ميگفت آن پدر يك روزگار
گاهگاهي پيش هر كس بود يار
بيتي از وي يادگاري ماندهبود
هم به جمع دوستانش خواندهبود
ك»آنكه نامش تا قيامت باقي است
شاعر قرن اتم رزاقي است»
اين زمان هم نام او باقي شده
نام او رسواگر طاغي شده
قصهها هست از پدرها بيشمار
هم ز مادرها حكايت رنجبار
كز غم و اندوه فرزند شهيد
جان ز جسم خستهي ايشان پريد
خيز و در هر شهر و هر وادي بگرد
بشنو از هر خاندان صد شرح درد
اين قلم ياراي گفتن چون كند؟
در قلم جاي مركب خون كند!!؟
صدهزاران برگ سرخ آيد پديد
برگها پر گردد از خون شهيد
شايد اين گلهاي سرخ دشتها
وين شقايها گه گلگشت ها
برگهاي ياد آن دلدارهاست
بر دل هر يك نگر! پرچم بپاست
Information
Author | Radio Mojahed - رادیو مجاهد |
Organization | Radio Mojahed - رادیو مجاهد |
Website | - |
Tags |
Copyright 2024 - Spreaker Inc. an iHeartMedia Company