آفتابکاران_محمود رویایی_قسمت دهم

Nov 13, 2019 · 29m 42s
آفتابکاران_محمود رویایی_قسمت دهم
Description
صبح با سردرد و كوفتگي به سختي بيدار شدم.
ظاهراً در همين سه ساعتي كه خوابم برد در خواب حرف مي زدم.
محمد نوري نيك گفت:
-مثل اين كه بازجويي بودي چون هم داد ميزدي هم فحش مي دادي.
-مي گفتي نامرد اون دنيا به حسابت مي رسم.
-فكر مي كنم تعبيرش اين است كه ميروي بازجويي.
-سرم درد مي كنه حالمم خوب نيست. اگه اسمم رو خوندن تو جایم برو.
“محمد “ گفت:
-آره من هنوز ورم پام خوب نشده بهتره اگه صدات كردن حسين پروانه جایت برود.
دقايقي بعد دريچه باز شد اسم محمد نوري نيك و تعدادي از بچه ها را براي بازجويي خواندند. “محمد “ لبخندي زد و رفت.
... محمد دنبال آسپرين گشت.
وقتي ديد حتي يك آسپرين هم نداريم با عصبانيت به سمت در رفت و با كف هر دو دستش محكم ضرباتي به در زد. گفتم:
-مثل اين كه تنت مي خاره. بيا بشين واسه خودت دردسر درست نكن.
به زحمت يك آسپرين گرفت.
دقايقي بعد بچه ها با پاهاي ورم كرده و پشت زخمي, چندنفر چندنفر وارد شدند.....
Information
Author Radio Mojahed - رادیو مجاهد
Organization Radio Mojahed - رادیو مجاهد
Website -
Tags

Looks like you don't have any active episode

Browse Spreaker Catalogue to discover great new content

Current

Podcast Cover

Looks like you don't have any episodes in your queue

Browse Spreaker Catalogue to discover great new content

Next Up

Episode Cover Episode Cover

It's so quiet here...

Time to discover new episodes!

Discover
Your Library
Search